آینازآیناز، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

آیناز گلی

عیدی دادن آیناز

پنچ شنبه شب ٢٤ اسفند همراه آیناز و یونس عمو ولی و عمو مهدی و زن عموها رفتیم عیدی عمه ها رو بدیم که خونه نبودن ما هم رفتیم حرم دانیال نبی تا از مهمونی برگردن ...
26 اسفند 1391

پنج شنبه آخر سال 91

روز چهارشنبه تعطیل شدم به خاطر همین من و آیناز با ریل باس چهارشنبه رفتیم اندیمشک  پنج شنبه هم اول سر مزار بابابزرگ خودم رفتیم بعد شوش رفتیم سر مزار بابابزرگ آیناز و بابابزرگ مادری خودم ...
26 اسفند 1391

دعوت عمه کشور

جمعه ١٨ اسفند همگی دعوت عمه کشور بودیم ، رفتیم طبیعت سرسبز شاوور آیناز با بچه ها طبق معمول حسابی مشغول خاک بازی شد حسابی خودشون رو خاکی کردن!!!!!   ...
26 اسفند 1391

عقد دختر دایی مامان

جمعه ١١ اسفند عقد دختر دایی امیر(پریناز) بود کلی برا خودش رقصید فقط شبش سرد شد آینازم سرمای کوچیکی خورد مجبور شدم شنبه ببرمش دکتر ...
14 اسفند 1391

طبیعت گردی آیناز همراه با عمه زاده ها و عموزاده ها

جمعه ٤ اسفند به همراه تمام عموها به جز عمو رحیم که کار بنایی داشتند و همچنین عمه ها و عمه زاده ها بیرون رفتیم مهمون بابای آیناز آیناز به همراه پسر عمو یونس و عمه زاده ها فاطمه و سجاد و مهرسا و اسماء کلی خاک بازی کردن خودشون رو کثیف کردن حسابی!!!! ولی هیچ کس به بچه ها گیر نداد تا حسابی بازی کنن و بهشون خوش بگذره فاطمه از همه بزرگتره و اسماء هم از همه کوچکتره این وسط یونسم سجاد و اسماء رو یه کتکی زد!!!!   ...
14 اسفند 1391

26 بهمن تولد 4 سالگی

آیناز روز ولنتاین به دنیا اومد، ٢٦ بهمن انگار دیروز بود شنبه ساعت ١:٤٥ دقیقه ظهر بیمارستان آپادانا اهواز دیروز برا تولد ٤ سالگی اش باباش کیک و شمعی و فشفشه و کلاهی خرید یه جشن ساده سه نفره گرفتیم ان شاا... برا ٦ سالگی اش برنامه داریم همه دوستاش رو بگیم تا اون موقع پیش دبستانی که میره کلی دوست هم پیدا می کنه الان بچه های مجتمع همه پسرن دوست خاصی نداره چند تا از عکس هاش رو پایین می ذارم ...
27 بهمن 1391

معین کوچولو

دیروز با عمو سید و خاله و معین بیرون رفتیم تو زحمت انداختیم شون.آیناز معین رو خیلی دوست داره همش میگه مامان معین رو بیاریم برا خودمون بابایی دو تاشون رو برد استخر توپ اینم عکس معینه ولی چون با گوشی باباست کیفیتش پایینه آ   ...
23 بهمن 1391

جمعه 13 بهمن

جمعه گذشته بعد ناهار دسته جمعی عمو رحمان و عمو ولی و عمو مهدی تا یادمان شوش ، بیشه رفتیم خیلی خوش گذشت هوا آفتابی بود گاهی نم نمکی بارون می زد که هوا رو مطبوع بهاری کرده بود عالی بود چه فضایی!!!! نفس کشیدیم واقعاً!! آیناز و یونس با هم کلی بازی کردن ،آتیش روشن کردن، زمین رو کندن از تپه بالا رفتن خیلی بهشون خوش گذشت     ...
20 بهمن 1391

جمعه 6 بهمن

با سلام بعد از دو هفته  سرما خوردگی من و بابا و آیناز و خونه نشینی  دو هفته ای آیناز، هوای پنج شنبه بهاری بود به پیشنهاد بابای آیناز جمعه ناهار رفتیم بیرون کباب کردیم و آیناز حسابی بازی کرد و خسته شد شبش یه خمیازه های با صدای می کشید ...
7 بهمن 1391

دوستان آیناز

با سلام از این به بعد می خوام عکس دوستان و اقوام که همبازی آیناز هستن تو وبلاگش بزنم اولین دوستش که آیناز خیلی دوستش داره پسر عموش یونس هست که ٨ ماه از آیناز کوچکتره ان شا الله که همیشه دوستای خوبی باقی بمونن   ...
29 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیناز گلی می باشد